• وبلاگ : پي پي جوراب بلند
  • يادداشت : نقدي بر پي پي جوراب بلند (قسمت اول)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    غصب
    صبح شد خورشيد بر آمد سايه ي كلبه اي بر زمين نشست مهري ترانه ي ماهي را سر داد باد شنيد و به آب گفت ، آب به موج ، موج به پارو و پارو به دستان زبر قايقران ، شب هنگام قايقران در گوش همسرش ترانه ي عشق مهر و ماه را نجوا كرد زن قايقران وقت فلق موقع پاشيدن دانه ، سرود محرمانه ي عشق را زير لب زمزمه كرد خروس دانه ي عشق را از زمين برچيد و همراه با مؤذن صبح بانگي برآورد و راز عشق فاش شد نسيم شنيد و لابه لاي شاخه هاي بيد وزيد ، بيد لرزيد و خموده شد ، شاخه هايش روي پنجره ي كلبه ي متروك افتاد ، پنجره گشوده شد و نور طلايي خورشيد در كلبه رخنه كرد ، مردمك چشم شب تنگ و سايه در تاريكي محو شد و كلبه متروك ماند .
    صبح با اولين تشعشع خورشيد ، ذرات معلق آميخته به نور ، در سطحي شيب دار ؛ رقص كنان ‌نگاه رهگذري را ربود رهگذر در كلبه را گشود اما نه به قصد منزل كردن بلكه به قصد قربت .
    قصد ده روزه دارد و خيال غصب كردن هم در سر نمي پروراند او مي داند كه غصب و غاصب يعني چه ؟ او مي داند غصب كردن ؛ يعني دست اندازي به آن چه كه از آن او نيست خواه مال و مكان و محل باشد خواه جان و ناموس و زندگي و عشق !
    او مي داند ؛آن چه كه از غصب ، زاده مي شود (از هر نوعش كه باشد) طفلي است كه از چشم بيناي اعتماد و امنيت محروم است و مخل روح و روان و آسايش .

    او مي داند ؛‌ دلي كه غصبي است سجده ي عشق بر آن حرام است.

    يكي از قشنگترين و دلنشين ترين قصه هاي نوشته شده ست

    موفق باشي

    + ناصر 

    سلام

    ممنونم از لطفتون .

    به وبلاگ قشنگتون سر ميزنم و بعد از مطالعه ي مطالبتون نظرمو ميدم .

    تا بعد ....